بازگشت
حتا نخند یک بار از پشت این دیوار
عینک دودیتو از رو چشات بردار
مریم مقدس نیس اینجا دروغ گفتن
برای هم خوابی فرشته ها مفتن
بهشت دروغی بود برای طنازی
شیطان ترازو شد شروع شد این بازی
زندگی بازی شد این حکم ناخونده
تبخیر رنگ ها بود رنگ خدا مونده
با سایه های شب فحاشی می کردیم
مرگ خدا رو هی نقاشی می کردیم
فاتحه می خوندیم برای این مرده
قبری که خالی بود جنازشو خورده
با من بخند این بار عینکمو بردار
جنازه ها اینجاس پشت همین دیوار
وقتی خدا بود و تنهایی و مریم
اونجا فریبش داد شیطان نا محرم
نگیر از من شکوه لحظه ها رو چشام با تو شناختن گریه ها رو
تو تصویر شبی اندوه بارون منو مه کوچه ای سر در گریبون
نگاهم ریخته پای در دوباره همیشه شب نشونی از تو داره
چروک سایه ی تو بوده انگار تو چین و مات این آینه هر بار
اگر با آه تو دلگیر و خستم بمون با تکه های پینه بستم
کمک کن با حضوری مبهم و کم نجاتم باشی از ته مونده ی غم
تو با دل پیچه های شب غریبی منو با اشک و لبخند می فریبی
برای من چه شیرین شکستن تو رو با پنجره خلوت نشستن
بزار با اشک من شعله برقصه برای من همین شب گریه بسه
نگیر از من شکوه لحظه ها رو چشام با تو شناختن گریه ها رو