سلام ، عید همه مبارک . امیدوارم سال خوبی داشته باشید .
می خوام اعتراف کنم تا آمرزیده شوم :
خیلی وقته عاشق ترانه هستم ، باهاش راه می رم ، باهاش نفس می کشم ، با بلوغ کالش سکس می کنم و صبح ها به عشقش صورتم رو می شورم . به بکارت تمام فاحشه های دنیا سوگند هرگز کسی رو دوست نداشتم چون دوست داشتن یه دروغ بزرگ بوده و دوست نداشتن یه حقیقت تلخ . اینو به یال تمام اسب های وحشی دنیا ببندید و منو با تمام تلخی هام باور کنید .
و اما ترانه :
عمریه گم شده ی شهر تواَم شهری که اول و آخرش غمه
عمریه که زخمیه قهر تواَم واسه تو مردن من خیلی کمه
توی کوچه های این شهر غریب کسی نیس با دلم آشنا بشه
گم شدم تو غربت چشای تو هیشکی نیس با دلم هم صدا بشه
سهم من از تو همین بوده و بس بمیرم پا بگیرم تو هر نفس
همدم روزای سخت زندگی عمریه جون می کنم تو این قفس
ای صمیمی تر از آفتاب مگه میشه از تو دور بود
مگه میشه درد کشید و مثل سایه ها صبور بود
تن آفت زده ی من به تو محتاجِ هنوزم
توی حسرت نگاهت عمریه دارم می سوزم
چه قشنگی وقتی خنده قبل بوسیدن لبهات
وقتی گم میشه تن من توی ابریشم دستات
ای صمیمی تر از آفتاب مگه میشه از تو دور بود
مگه میشه درد کشید و مثل سایه ها صبور بود
و یه کار نسبتاً جدی با اذن به این موضوع که مصرع چهارم یک هجا کم داره .
همیشه دست نامردی
شبیه یک رفیق بوده
شقیقه بوده و ماشه
همیشه مرگ دقیق بوده
به زیر نور نورافکن
تپانچه حکم اعدامه
برای سگ کشی حتی
برادر طعمه ی دامه
ندونسته پلی بودی
کنار بشکه ی باروت
سکانسه وحشته فیلمه
مه و زنجیری از تابوت
همیشه رمز این بازی
کلام یا علی بوده
زفاف با خدااینجا
دروغ اولی بوده
برای فتح آزادی
به خونابه وضو شستن
کجایی مومن ترسو
خدا رو با تبر کشتن
کجایی مومن ترسو